تکیه به دیوارعشق

 

از غم دلدار عشق، منجی و غمخوار عشق

دل همه شب می زند، پنجه به گیتار عشق

 

از عطش دیدنش ، تا دم بوسیدنش

خون چکد از گوشه ی، چشم علمدارعشق

 

در اُحد روزگار، وز پس این انتظار

سینه ی ما را درید، هند جگرخوارعشق

 

عاقبت از ماتمش، بر سر دار غمش

ما به یقین میشویم، میثم تمّارعشق

 

قصه ی اصحاب کهف، میرود از ما به وصف

حبس ابد خورده ایم، گوشه ای از غار عشق

 

کرده کمین تکسوار، ماهر و آرش تبار

مرکز دل را نشان، تیر کماندارعشق

 

لشکر تیمور غم، دم زده شیپور غم

کشور جان را گرفت، غصه ی سردارعشق

 

هاتف رندان بگو ، نای نیستان بگو

کی زند آن شهسوار، تکیه به دیوارعشق

 

مستم و ویران شده، ماتم و حیران زده

این همه آوارگی، نیست بجز کار عشق

 

بر لب طوفان دل ، موج قلم شد خجل

گفت:((مهاجر)) تویی، شاعر اشعار عشق

شاعر:محمد بنواری(مهاجر)

منبع:http://bonvari.blogfa.com